Forwarded from اتچ بات
🔹به نظر من، مهمترین متفکّرِ ایرانی منوچهر جمالی بود. کسی که سخنانش اندکی پس از شورش پنجاه و هفت، نقطهای است که ما امروز به آن رسیدهایم. روشنفکران دینی، فعالین سیاسی و امّت اسلامی اساساً فهمی از مطالب او نداشتند، از سویی نیز تمام آثار وی در ایران ممنوع بود و پیشتر از هر شخصیتی، سایت اینترنتیاش در اوایل دهه هشتاد فیلتر شد. سال ۸۵ توانستم با او ارتباط برقرار کنم. از ناشناخته ماندنش گفتم. گفت «علاوه بر حکومت، سود بسیاری افراد در این است که من ناشناخته بمانم، حتّی کسانی که موافق افکار من هستند...»
در پژوهشهای متأخرش که عمدتاً به فرهنگ ایرانی پرداخته است، خطاهای زبانشناسی ورود کرد اما همچنان ارزشمند هستند. این کتابها را از او پیشنهاد میکنم: «نعشها سنگین هستند»، «مژده به آنان که»، «اقلیت و آزادی»، «ملت تصمیم میگیرد»، «سیاهمشقهای روزانهٔ یک فیلسوف»، «بریدن از عقیده»،
(در فرصتی بهتر، از او و از افرادی که تلاش میکردند و میکنند که نامی از جمالی نباشد بسیار خواهم گفت)
از مقالهٔ ضرورت تاریخی رژیم خمینی
۱۸ نوامبر ۱۹۸۱
... تا مرجعیّت آخوندی اعتبار اجتماعی خودش را دارد، خودآگاهی ملّی نمیتواند رشد کند... خودآگاهی ملّی یعنی تقدّم «بستگی ملّی» به «بستگی دینی».
... این نکته را نیز باید تذکّر داد که ملّیت ناخودآگاهانه در عامه قوی است. فرهنگ ایرانی در ضمیر او نگهبان این ملّیّت بینام است. ولی تا این ملّیت راه به خودآگاهی پیدا نکرده است، تقدّم «سود ملّی» بر «بستگی دینی» غیر ممکن میباشد.
ما بایستی یک «قیام ملّی» ایجاد کنیم. قیامی که از ملّیت ما بجوشد... از این رو بایستی در همه مبارزات و راهپیمائیها و تظاهرات از احساسات ملّی استفاده برد.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
T.me/جهانِ ایرانشناسی/com.world_of_iranology
در پژوهشهای متأخرش که عمدتاً به فرهنگ ایرانی پرداخته است، خطاهای زبانشناسی ورود کرد اما همچنان ارزشمند هستند. این کتابها را از او پیشنهاد میکنم: «نعشها سنگین هستند»، «مژده به آنان که»، «اقلیت و آزادی»، «ملت تصمیم میگیرد»، «سیاهمشقهای روزانهٔ یک فیلسوف»، «بریدن از عقیده»،
(در فرصتی بهتر، از او و از افرادی که تلاش میکردند و میکنند که نامی از جمالی نباشد بسیار خواهم گفت)
از مقالهٔ ضرورت تاریخی رژیم خمینی
۱۸ نوامبر ۱۹۸۱
... تا مرجعیّت آخوندی اعتبار اجتماعی خودش را دارد، خودآگاهی ملّی نمیتواند رشد کند... خودآگاهی ملّی یعنی تقدّم «بستگی ملّی» به «بستگی دینی».
... این نکته را نیز باید تذکّر داد که ملّیت ناخودآگاهانه در عامه قوی است. فرهنگ ایرانی در ضمیر او نگهبان این ملّیّت بینام است. ولی تا این ملّیت راه به خودآگاهی پیدا نکرده است، تقدّم «سود ملّی» بر «بستگی دینی» غیر ممکن میباشد.
ما بایستی یک «قیام ملّی» ایجاد کنیم. قیامی که از ملّیت ما بجوشد... از این رو بایستی در همه مبارزات و راهپیمائیها و تظاهرات از احساسات ملّی استفاده برد.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
T.me/جهانِ ایرانشناسی/com.world_of_iranology
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
فایل صوتی سخنرانیِ دکتر جواد طباطبایی در همایش بینالمللی تاریخ و فرهنگ جنوب ایران (فارس تاریخی) ۱۳۹۶
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
T.me/workd_of_iranology
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
T.me/workd_of_iranology
Telegram
attach 📎
استاد عبدالله انوار نیز پای از دایره هستی بیرون نهاد. این قرن، در کنار نکبتِ رژیم آخوندی، قرن بزرگی و ظهورِ بزرگانِ فراوانی بود. متأسفانه همانطور که بزرگیها به زوال رفت، بزرگان نیز یکی یکی به خوابِ ابدی میروند. تا جایی که اطلاع داریم، هیچ قرنی در تاریخِ ایران این تعداد استادِ طراز اول به خود ندیده بود. گویی رژیم ملّایان ظهور کرد تا در برابرِ بزرگان، کارخانهٔ تولید نکبت و ادباری باشد که تا چند قرنِ دیگر نتوان خسارتشان به بزرگی، بزرگان و تمامیّت ایران را جبران نمود.
شوربختانه هرگز نتوانستم استاد انوار را از نزدیک ببینم. دو بار تلفنی صحبت کردیم. یک بار درباره یک نسخهٔ خطی و بار دیگر درباره چند شخصیّت معاصر. بعدتر از استاد اقتداری شنیدم که انوار اصالتاً اهل شهر دارابِ فارس بوده. هیچ وقت فرصت نشد در این باره از او بپرسم.
یادش گرامی.
T.me/جهانِ ایرانشناسی/com.world_of_iranology
شوربختانه هرگز نتوانستم استاد انوار را از نزدیک ببینم. دو بار تلفنی صحبت کردیم. یک بار درباره یک نسخهٔ خطی و بار دیگر درباره چند شخصیّت معاصر. بعدتر از استاد اقتداری شنیدم که انوار اصالتاً اهل شهر دارابِ فارس بوده. هیچ وقت فرصت نشد در این باره از او بپرسم.
یادش گرامی.
T.me/جهانِ ایرانشناسی/com.world_of_iranology
برنامهٔ ویژهٔ نوروزی در آن سالهای سیاهی که میفرمایند اقوام نادیده گرفته شده بودند، لباسهای محلی مسخره میشد، کُرد و لر و بلوچ و غیره تحقیر شده بودند و و و.... (ادامهٔ این «و» را از چپها، پنجاه و هفتیها و تجزیهطلبان بشنوید)
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
T.me/جهانِ ایرانشناسی/com.world_of_iranology
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
T.me/جهانِ ایرانشناسی/com.world_of_iranology
Forwarded from اتچ بات
نگاهی گذرا به شکنجه در دورهٔ پهلوی
مهدی خانبابا تهرانی، جدّیترین چپِ تاریخ ایران بود. هیچ شخصیتِ چپی بیش از او برای سرنگونی حکومت پهلوی تلاش نکرد. با وجود آنکه پوست و خونش به دشمنی با حکومت پهلوی آمیخته بود، امّا در مصاحبههایش صادقانه سخن میگفت. آنچه دیده بود را محکم بیان میکرد و هرگز نادیدهها را به جریاناتِ ضدّ پهلوی تبدیل نمینمود. تبلیغاتِ او علیه حکومت پهلوی در اروپا و چین بسیار مشهور است. از هر ضعفی کوه میساخت و هرآنچه ضدّ سوسیالیزم بود را لگدکوب میکرد. اگر یک هزارمِ چنین شخصیتی را رضا براهنی داشت، حتماً افسانهٔ تجاوزِ خرس ساواک را به صورت فیلمی میساخت تا جهانیان را آگاه کند.
این برش، بخشی از مصاحبهٔ او در پروژهٔ تاریخ شفاهی هاروارد است. واقعیّت شکنجه در شهربانی و ساواک را از دیدِ کسی که گمان میبرد «آزادیخواه» بوده و برای رهاییِ خلق از دست ستمگران مبارزه میکرده بازگو میکند. امثالِ خانبابا تهرانی، طبری، کیانوری و دیگران، چنان خود را بالاتر و برتر از رجال و نظامیانِ پهلوی میدیدند، که تحقیر و هوای گرم و بیسیگاری و غذای بد را شکنجهٔ هولناک میدانستند.
آنان هرگز به این موضوع فکر نمیکردند که چون علیه امنیت و تمامیت یک کشور و حکومت دست به اسلحه برده و در این راه صدها نفر را کشته بودند، پس مجرم محسوب میشوند. مبارزات آنان در حقیقت نه برای آزادی، بلکه جهادی ایدئولوژیک بود که حق را برابر باطل قرار میداد، صرفاً جهت سقوطِ دشمنِ باطلِ فرضی. از همینرو واژهٔ «مبارزه» در ادبیاتِ آن دوره، فقط و فقط به معنای جنگیدن با سلطنت بود، نه تلاش برای اصلاحِ امور یا رفع مشکلی از مردم.
افرادی که با توهمِ «منجی» بودن، باعث و بانیِ «قتل» شده بودند، و انتهای عملکردشان، به استقرارِ حکومت اسلامی و نابودیِ آیندهٔ ایران ختم شد، شلاق را نهایت شکنجه میدانستند که گویی بر پهلو و پای خداوند فرود آمد بود.
باری، در این مصاحبه و همچنین دیگر نوشتههای افرادِ مهم و البته صادقِ چپ، نه خبری از دست و پا بریدن و ناخن کشیدن است، و نه تجاوزِ خرس. او در بخشی هم به واقعیّت آن خرسِ افسانهای میپردازد که گویا خواب را بر رضا براهنی آشفته کرده بود. خرسی که هرگز عضو ساواک نبود!
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
T.m/جهانِ ایرانشناسی/com.world_of_iranology
مهدی خانبابا تهرانی، جدّیترین چپِ تاریخ ایران بود. هیچ شخصیتِ چپی بیش از او برای سرنگونی حکومت پهلوی تلاش نکرد. با وجود آنکه پوست و خونش به دشمنی با حکومت پهلوی آمیخته بود، امّا در مصاحبههایش صادقانه سخن میگفت. آنچه دیده بود را محکم بیان میکرد و هرگز نادیدهها را به جریاناتِ ضدّ پهلوی تبدیل نمینمود. تبلیغاتِ او علیه حکومت پهلوی در اروپا و چین بسیار مشهور است. از هر ضعفی کوه میساخت و هرآنچه ضدّ سوسیالیزم بود را لگدکوب میکرد. اگر یک هزارمِ چنین شخصیتی را رضا براهنی داشت، حتماً افسانهٔ تجاوزِ خرس ساواک را به صورت فیلمی میساخت تا جهانیان را آگاه کند.
این برش، بخشی از مصاحبهٔ او در پروژهٔ تاریخ شفاهی هاروارد است. واقعیّت شکنجه در شهربانی و ساواک را از دیدِ کسی که گمان میبرد «آزادیخواه» بوده و برای رهاییِ خلق از دست ستمگران مبارزه میکرده بازگو میکند. امثالِ خانبابا تهرانی، طبری، کیانوری و دیگران، چنان خود را بالاتر و برتر از رجال و نظامیانِ پهلوی میدیدند، که تحقیر و هوای گرم و بیسیگاری و غذای بد را شکنجهٔ هولناک میدانستند.
آنان هرگز به این موضوع فکر نمیکردند که چون علیه امنیت و تمامیت یک کشور و حکومت دست به اسلحه برده و در این راه صدها نفر را کشته بودند، پس مجرم محسوب میشوند. مبارزات آنان در حقیقت نه برای آزادی، بلکه جهادی ایدئولوژیک بود که حق را برابر باطل قرار میداد، صرفاً جهت سقوطِ دشمنِ باطلِ فرضی. از همینرو واژهٔ «مبارزه» در ادبیاتِ آن دوره، فقط و فقط به معنای جنگیدن با سلطنت بود، نه تلاش برای اصلاحِ امور یا رفع مشکلی از مردم.
افرادی که با توهمِ «منجی» بودن، باعث و بانیِ «قتل» شده بودند، و انتهای عملکردشان، به استقرارِ حکومت اسلامی و نابودیِ آیندهٔ ایران ختم شد، شلاق را نهایت شکنجه میدانستند که گویی بر پهلو و پای خداوند فرود آمد بود.
باری، در این مصاحبه و همچنین دیگر نوشتههای افرادِ مهم و البته صادقِ چپ، نه خبری از دست و پا بریدن و ناخن کشیدن است، و نه تجاوزِ خرس. او در بخشی هم به واقعیّت آن خرسِ افسانهای میپردازد که گویا خواب را بر رضا براهنی آشفته کرده بود. خرسی که هرگز عضو ساواک نبود!
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
T.m/جهانِ ایرانشناسی/com.world_of_iranology
Telegram
attach 📎
نگاهی به یک واژه و مفهوم
واژهٔ «درفش» که برابرِ کهنِ پرچم است، از مصدرِ «درفشیدن» به معنای درخشیدن و پرتو افکندن میآید. یکی از معانی درفش در لغتنامهها، «شمشیر» است که در واقع به ویژگی درخشندگی تیغ بازمیگردد و پیروِ آن، معانی دیگری چون سوزن و غیره هم از آن استخراج شده.
درفش، درخشش و برق است. روشنایی و قدرت است. خورشید و شمشیر و شیر، نمادهای این درخشندگی بودند که بر پرچم ایران نقش بستند و از همین رو به پرچم، «درفش» میگفتند. بر همین اساس پرچمِ ایران باید میدرخشید تا درفش میشد.
حال بنگرید که کدام یک از این دو تصویر ویژگی درخشندگی دارند.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
T.me/جهانِ ایرانشناسی/com.world_of_iranology
واژهٔ «درفش» که برابرِ کهنِ پرچم است، از مصدرِ «درفشیدن» به معنای درخشیدن و پرتو افکندن میآید. یکی از معانی درفش در لغتنامهها، «شمشیر» است که در واقع به ویژگی درخشندگی تیغ بازمیگردد و پیروِ آن، معانی دیگری چون سوزن و غیره هم از آن استخراج شده.
درفش، درخشش و برق است. روشنایی و قدرت است. خورشید و شمشیر و شیر، نمادهای این درخشندگی بودند که بر پرچم ایران نقش بستند و از همین رو به پرچم، «درفش» میگفتند. بر همین اساس پرچمِ ایران باید میدرخشید تا درفش میشد.
حال بنگرید که کدام یک از این دو تصویر ویژگی درخشندگی دارند.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
T.me/جهانِ ایرانشناسی/com.world_of_iranology
در دورهٔ پهلوی اعزام دانشجو به خارج صرفاً محدود به غرب نبود. طلبههای بسیاری نیز جهت کسب علوم دینی با هزینهٔ دولت به عراق میرفتند، غافل از آنکه زمانه و زمینهها عوض شده بود. دیگر نه دورهٔ قاجار بود که کسی دردِ دین داشته باشد، و نه حوزهٔ نجف صرفاً دینی. از دههٔ چهل به بعد به حد کافی در ایران مدارس و مدرّسین علوم دینی وجود داشت که کسی نیازمندِ عراق نباشد. و امّا عراق از همین دوره، از قطبِ علوم دینی، مبدّل به مرکزِ پرورش دشمنانِ عمامهبهسرِ سلطنت شده بود که عجبا هزینه آنها از جیبِ همان حکومت پرداخت میشد.
پ.ن: عکس و سند مربوط به اعزام محمدجواد باهنر به عراق است.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
T.me/جهانِ ایرانشناسی/com.world_of_iranology
پ.ن: عکس و سند مربوط به اعزام محمدجواد باهنر به عراق است.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
T.me/جهانِ ایرانشناسی/com.world_of_iranology